داستان +18

تبلیغات شما

پاتوق تفریحی پاتوق تفریحی
درباره ما
لینکستان
امكانات جانبي

اسم من میترا است و ۲۵ سال سن دارم. حدود ۶۰ کیلو وزن دارم و قدم ۱۷۰ است برای همین در

میهمانی ها خیلی ها بهم زل می زنند. خیلی شیطون هستم و دوست دارم از زندگی ام لذت ببرم.


این را هم بگویم که عاشق ناتالی پورتمن هستم و اگر به حساب تعریف از خودم نگذارید، کمی هم از


نظر چهره و فرم بدن بهش شباهت دارم. داستانی که می خواهم تعریف کنم، برمی گرده به سه سال

پیش که خیلی بچه تر از الان بودم.

اون زمان تازه به دانشگاه رفته بودم و شانس آوردم پشت کنکور نماندم تا پدر و مادرم هر روز و هر

ساعت بهم سرکوفت بزنند. در هر حال، ماه دوم یا سوم دانشگاه بود که یک روز به خانه آمدم و دیدم

که همکار مادرم به خانه مان آمده. یک زن ۵۰ ساله مهربان و چاق بود. سلام کردم و توی اتاقم رفتم.

حوصله نداشتم دوباره به هال بروم تا مانتو را به جالباسی آویزان کنم. مانتو را همان جا در آوردم و روی

صندلی انداختم. از این که میهمان غریبه داشتیم، احساس خوبی نداشتم. روی تخت دراز کشیدم و

چشم هایم را برای چند دقیقه بستم، اما خوابم برد. چند دقیقه بعد با صدای سلام و علیک که از هال

شنیده می شد، بیدار شدم. گوش هایم را تیز کردم و فهمیدم که پسر دوست مادرم که اسمش هم

رامین بود، به خانه مان آمده است. کنجکاو شدم ببینم چه شکلی است، اما حوصله نداشتم مانتو

بپوشم و اتاق بیرون بروم. بی خیال فضولی شدم و دوباره خوابیدم. این دفعه وقتی بیدار شدم، دیدم

یک پسر غریبه بالای سرم ایستاده است. تا خواستم از وحشت جیغ بکشم، او دستش را روی دهانم

گذاشت. خیلی ترسیده بودم، اما نمی فهمیدم چطور خودش را به اتاق من رسانده بود. برای یک لحظه
تمام پاکی و معصومیت خودم را نابود شده دیدم. داشتم بالا می آوردم. آرزو کردم کاش می توانستم جیغ
بلندی بکشم، اما نمی شد. برای همین زیر گریه زدم. اما پسر هنوز دستش روی دهانم بود و به من

اجازه نمی داد که حرکتی کنم. در همین لحظه سوهان ناخن را از روی میز کنار تخت برداشتم و به

صورتش ضربه زدم. یهو من را ول کرد و دیدم که سوهان ناخن توی چشمش فرو رفته. خون تمام

صورتش را پر کرد. از ترس جیغ بلندی کشیدم. پسر که انتظار نداشت بهش حمله کنم، پتو را برداشت

و دور سرم پیچید و آن قدر فشار داد تا خفه ام کند. آن قدر محکم پایش را چنگ انداختم که رهایم کرد.

وقتی پتو را از روی سرم کنار زدم، به طرفش حمله کردم و دستش را گاز گرفتم. مزه خون را در دهانم

احساس کردم. در همین لحظه چاقویی از جیبش در آورد و آن را داخل گلویم فروکرد. خون فواره زد و

به دیوارها پاشید. این نکته را به شما یادآوری می کنیم که انتهای این داستان توسط هکرهای تحت

استخدام پلیس فتا وابسته به نیروی انتظامی دستکاری شده بود تا حال تان گرفته شود و دیگر در

اینترنت دنبال این چیزها نگردید. حالا وقتی اینترنت ملی راه اندازی شد، دیگر از این چیزها نمی توانید



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: برچسب‌ها: داستان,داستان میترا,داستان های سکسی,داستان در خانه,داستاهای رامین,,
نویسنده : Admin
تاریخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393
موضوعات
برچسب ها
نویسندگان
آرشیو مطالب
طراح قالب